پایان پانزده ماهگی و راه رفتن رستا جونم
سلام به دختر عزیزتر از جانم،دیروز بعد از یک هفته از تهران یرگشتیم و خدارو شکر بالاخره کارهای مربوط به خونه هم تمام شد،عزیزم دیروز به دلیل بارش برف و عدم دید کافی که اکثر شهرها رو فرا گرفته بود هواپیما نتونست اصفهان بشینه و دوباره به تهران برگشت و بعد از کلی معطل شدن در فرودگاه و خسته شدن و کلافگی شما مستقیم به سمت جم پرواز کردیم،آخه پرواز شرکت بابا اینا همیشه به خاطر کارمندهاشون یه نشست هم اصفهان داره،خوب بگذریم که کلی حرفها و کارهاست که باید واست بگم عزیزدلم. ساعت 19:10 روز پنج دیماه یهو متوجه شدم که یه کوچولو داری راه میری چند تا قدم برداشتی. آخ جوووووووووووون  ...
نویسنده :
مامان
17:39